۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه

چیست در زمزمه مبهم آب؟


همه می پرسند:

چیست در زمزمه مبهم آب؟

چیست در همهمه دلکش برگ؟

چیست در بازی آن ابر سپید،
روی این آبی آرام بلند،

که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال؟

چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟

چیست در کوشش بی حاصل موج؟

چیست در خنده جام؟

که تو چندین ساعت،مات و مهبوت به آن می نگری!؟
نه به ابر،آب،برگ،

نه به این آبی آرام بلند

نه به این خلوت خاموش کبوترها،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،
من به این جمله نمی اندیشم.

هیچ نظری موجود نیست: