۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

سروش و جنجال ‌آخرینش


  • سروش و جنجال ‌آخرینش
    مصاحبه اخیر دکتر عبدالکریم سروش با یک رسانه هلندی، بازتابهای متفاوت و متناقضی را در حوزه اندیشه ایران، موجب شده‌است. اين نوشتار و نوشتارهای بعدی که به زودی بر روی سایت آفتاب قرار می‌گیرند، گزارشی است از اين ماجرا.
    آفتاب: «قرآن نه تنها محصول شرايط تاريخی خاصی است كه در بستر آن شکل گرفته، بلكه برآمده از ذهن حضرت محمد(ص) و تمام محدوديتهای بشری او نيز هست.» این جمله در آغاز گفتگوی «ميشل هوبينك» با دكتر عبدالكريم سروش آمده است. دكتر سروش در این گفتگو چكيده‌ای از انديشه‌های خود را پيرامون وحی و قرآن بيان نموده است. اين گفتگو ترجمه شد و در سايت فيلترشده «راديو زمانه» قرار گرفت و پس از آن، بعضی از وب سايت‌های خبری كمترشناخته‌شده با نگاه‌هایی خاص و تيترهایی جنجالی، باعث بلوایی در عرصه انديشه دينی شدند كه يادآور جنجال‌هايی است كه پيرامون سخنرانی دكتر سروش به پا می‌شد، با اين تفاوت كه اين بار دكتر سروش در ايران نبود. در هر صورت، اين بار جناح فكری مخالف دكتر سروش كه تا حدودی هيچ ربطی به مسائل سياسی نداشته، به نقد منصفانه و گاه مغرضانه پرداختند. اين نوع نقد و مباحثه شاید در تاريخ انديشه ايرانی كم‌نظير باشد. البته تمام اين اتفاقات مرهون فضای مجازی اينترنت است. به هر روی، بعد از اين اتفاقات، خبرگزاری فارس (وابسته به جناح اصولگرا) با توجه خاص و پرداختن به اين اتفاق، از خوانندگانش خواست تا دراين باره اظهارنظر كنند. اگرچه برخی پاسخها کاملاً علمی به نظر می‌آمدند، اما تيتر اين نوشته‌ها به خوبی موضع گردآورندگان آنها را نشان می‌دادند؛ عناوينی كه گاه تند، جانبدارانه و البته بیشترشان هم منفی بود: آتش درخرمن نبوت: دكتر عبدالله نصري، پاسخهايی به قرآن‌ستيزان: بهاءالدین خرمشاهي، ادعای بشری‌بودن در تاريخ اسلام بی‌سابقه است: دكتر سيديحيی يثربي، سروش ديگر اصلاحگر دينی نيست: دكتر عليرضا قائمی‌نيا، اين ادعا متأثر از بوديسم است: حميدرضا مظاهری سيف، قرآن كلام خداوند: دكتر سيدعطاالله مهاجراني، بساط تكفير: احمد زيدآبادی، زمان و تجربه مؤمنان: دكتر جوادكاشي، سروش خلاف دين نگفته است: دكتر آرش نراقي، هوی يا هدى در كلام وحی: مهندس عبدالعلی بازرگان، و در نهايت نامه‌های آیت الله جعفر سبحانی (که با پاسخ سروش را نیز در پی داشت). از سوی دیگر، دكتر سروش در گفتگو با روزنامه كارگزاران در تاریخ 20 بهمن 86، در پاسخ به نقدها گفت: «كسی كه با ولايت كليه الهيه آشناست... چنين منكرانه سخن نمی‌گويد» و احتمال اين را داد كه برخی منتقدانش «مزاح كرده‌اند يا خدای نكرده اغراض سياسی و شخصی داشته‌اند». *** عبدالكريم سروش كيست ؟ «حسین حاج فرج دباغ» نامی است كه مخالفين سروش (همچون كيهان، يالثارات، رجا نيوز و...) برای معرفی عبدالکریم سروش به کار می‌برند. اين، نام واقعی عبدالكريم سروش است كه والدین او در تاريخ 25 آذر
    ” سروش معتقد است منتقدانش مزاح كرده‌اند يا اغراض سياسی و شخصی داشته اند... “

    1324 (روز عاشورا و وفات مولانا) بر وی گذاشتند. حسین در محله‌های جنوبی تهران (خيابان لرزاده، حوالی ميدان خراسان) بزرگ شد. دوره متوسطه را در دبيرستان علوی گذراند، مدرسه‌ای كه تركيبی از ايمان و علم «مسلم ساينيست» می‌باشد. او در اين دبیرستان به واسطه دكتر روزبه (يكی از بنيانگذاران دبيرستان علوی به همراه مرحوم علامه کرباسچیان) با فلسفه و شخصيت‌های فلسفی علمی همچون آيت الله مطهری، علامه طباطبايی، مهندس مهدی بازرگان، دكتر شريعتی و... آشنا می‌شود. سروش به دليل حضور در دبيرستان علوی، به نحله فكری مدرسه حجتيه راه می‌يابد، اما بعد از يك سال به دليل اينكه اين نحله نمی‌تواند پاسخگوي دغدغه‌هایش باشد، آن را رها می‌کند و به صورت تخصصی‌تر به تحقیق در قرآن و فلسفه اسلامی روی می‌آورد. دكتر سروش دكترای داروسازی را از دانشگاه تهران دريافت می‌نمايد و به توصيه دوستان برای ادامه تحصيل به انگلستان می‌رود. در آنجا در کنار ادامه تحصيل در رشته شيمی آنالتيك، به مطالعه فلسفه علم و فلسفه غرب می‌پردازد. می‌توان ادعا كرد که آغازگر رشته فلسفه علم در ايران دكتر سروش می‌باشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سروش در چند دور مباحثات ایدئولوژیک به همراه آیت الله محمدتقی مصباح یزدی در صدا و سیما، به مقابله فكری با گروه‌های منتقد جمهوری اسلامی پرداخت. در این بین بود که با معرفی شهید بهشتی و تایید مرحوم امام خمینی(ره) به عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی برای بازگشایی دانشگاهها درآمد. البته این عضویت به دلایل گوناگون دیری نپایید و سروش از اين مجموعه استعفا کرد. در دهه هفتاد، دكتر سروش با مطرح كردن مباحثی پيرامون معيشت روحانيت، قبض و بسط ايدئولوژيك دين، و بسط تجربه نبوی، به يكی از جريان‌سازهای سياسی اجتماعی ايران تبدیل شد. بعضی سخنرانیهای وی به ميدان دعوای موافقان و مخالفان وی تبدیل مي شد. اما سروش به فعاليت خود ادامه داد و بيشتر آثار وی در دهه هفتاد خلق شد. با وجود انتقادها و شایعات بسیاری که درباره نقش سروش در جریان انقلاب فرهنگی، در نخستین سالهای انقلاب اسلامی در ایران، وجود دارد، بعضی او را «اصلاحگر دينی» و عده‌اي «پدر اصلاح‌طلبان ايران» می‌نامند. جريان فكری دكتر سروش با نشريه «كيهان فرهنگی» آغاز شد و مباحث قبض و بسط ايدئولوژيك دين در آن منتشر شد. اما به دليل تغيير مديريت روزنامه كيهان، برخی گردانندگان نشريه كيهان فرهنگی نشريه‌اي به نام «كيان» تأسيس كردند؛ نشريه‌اي كه مبلغ انديشه روشنفكری دينی بود. در این نشریه به جز سروش، انديشمندانی چون دكتر سيدجواد طباطبايی، مراد فرهادپور، داريوش شايگان، مراد ثقفی و... نیز می‌نوشتند. دكتر سروش بعد از دوم خرداد، در زمان دولت خاتمی كه وی يكی از حاميان وی بود، به آمريكا مهاجرت نمود. سروش در دانشگاه‌های آمريكا، آلمان، هلند و... در زمینه‌های مولاناپژوهی، اسلام‌شناسی و فلسفه علم به تدريس پرداخت و دیگر به فضای آكادميك
    ” پیامبر به نحوی آفریننده‌ وحی است... “

    ايران برنگشت. در بعضی از همايش‌های و سيمنارهای داخل ايران نیز متن سخنرانی او را پسرانش قرائت می‌كنند. *** سروش چه گفته كه خيلی‌ها را برآشفته است؟ برای نقد و تحليل يك اثر اول بايد اصل مطلب را خواند. در اين گزارش، برای جلوگيری از اين شتابزدگی و ارائه تحليلی منصافه، ترجمه مصاحبه جنجالی دکتر سروش را كه در سايت شخصی او هم آورده شده، در ادامه می‌آوریم:  چگونه می‌توان چیزی هم‌چون «وحی» را در جهان مدرن و راززدایی شده‌ی امروز، بامعنا دید؟ وحی «الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره‌ی شعر می‌فهمیم. چنان‌که یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه‌ شعر است. شعر ابزاری معرفتی است که کارکردی متفاوت با علم و فلسفه دارد. شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند؛ و چیزی دریافت کرده است. و شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است: شاعر می‌تواند افق‌های تازه‌ای را به روی مردم بگشاید؛ شاعر می‌تواند جهان را از منظری دیگر به آن‌ها بنمایاند.  به نظر شما، قرآن را باید محصول زمان خودش دید. آیا این سخن متضمن این نیز هست که شخص پیامبر نقشی فعال و حتی تعیین‌کننده در تولید این متن داشته است؟ بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است. استعاره‌ی شعر به توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی این‌که آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست. این الهام از «نَفس» پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است.سخن مرا این‌جا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه‌ی بشریت است؛ نه به اندازه‌ی خدا. جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقض‌نما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که: «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است». اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است.
    ” آن‌چه قرآن درباره‌ی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می‌گوید، لزوماً نمی‌تواند درست باشد... “

    آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آن‌ها و حتی ورای کلمات است. این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل می‌کند. شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکی‌اش و حتی احوالات روحی‌اش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس می‌کنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام این‌ها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشته‌اند. این، آن جبنه‌ی کاملاً بشری وحی است.  پس قرآن جنبه‌ای انسانی و بشری دارد. این یعنی قرآن خطاپذیر است؟ از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر می‌کنند وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آن‌ها می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند.آن‌چه قرآن درباره‌ وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می‌گوید، لزوماً نمی‌تواند درست باشد. این مفسران اغلب استدلال می‌کنند که این نوع خطاها در قرآن خدشه‌ای به نبوت پیامبر وارد نمی‌کند؛ چون پیامبر به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خویش» با آن‌ها سخن گفته است.من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آن‌چه می‌گفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمی‌کنم دانش او از دانش مردم هم‌عصرش درباره‌ی زمین، کیهان و ژنتیک انسان‌ها بیش‌تر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشه‌ای هم به نبوت او وارد نمی‌کند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.  شما به فیلسوفان و عارفان سده‌های میانه هم‌چون مولوی اشاره می‌کنید. دیدگاه‌های شما درباره‌ی قرآن تا چه اندازه ریشه در سنت اسلامی دارد؟ بسیاری از دیدگا‌ه‌های من ریشه در اندیشه‌ی سده‌های میانی اسلام دارد. این سخن را که نبوت مقوله‌ای است بسیار عام و نزد اصناف مختلف آدمیان یافت می‌شود، هم در اسلام شیعی و هم نزد عارفان وجود دارد. متکلم بزرگ شیعی، شیخ مفید، امامان شیعه را پیامبر نمی‌داند؛ اما تمام ویژگی‌هایی را که پیامبران دارا هستند، به آن‌ها نسبت می‌دهد. هم‌چنین عارفان نیز عمدتاً متعقدند که تجربه‌ی آن‌ها از جنس تجربه‌های پیامبران است. و باور به این نیز که قرآن یک محصول بشری و بالقوه خطاپذیر است، در عقاید معتزله دال بر مخلوق بودن قرآن به طور تلویحی آمده است. اندیشمندان سده‌های میانه غالباً این نظرها
    ” من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد... “

    را به شیوه‌ای روشن و مدون بیان نمی‌کردند و ترجیح می‌دادند آن‌ها را در خلال سخنانی پراکنده یا در لفافه بیان کنند. آن‌ها نمی‌خواستند برای مردمی که توانایی هضم این اندیشه‌ها را نداشتند، ایجاد تشویش و سردرگمی کنند. به عنوان مثال، مولوی جایی می‌گوید که قرآن، آیینه‌های ذهن پیامبر است. آن‌چه در دل سخن مولوی مندرج است این است که شخصیت پیامبر، تغییر احوال او و اوقات خوب و بد او، همه در قرآن منعکس هستند. پسر مولوی حتی از این هم فراتر می‌رود. او در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید که چند همسری به این دلیل در قرآن مجاز دانسته شده است که پیامبران زنان را دوست می‌داشت. و به این دلیل بود که به پیروانش اجازه‌ی اختیار کردن چهار زن را داده بود!  آیا سنت شیعی به شما اجازه می‌دهد که اندیشه‌هایتان را درباره‌ بشری بودن قرآن مدون کرده و توسعه دهید؟ مشهور است که در اسلام اهل تسنن، مکتب عقل‌گرای اعتزالی در برابر اشعریان و عقیده‌ی آن‌ها دال بر جاودانی بودن و غیرمخلوق بودن قرآن شکست سختی خورد. اما در اسلام شیعی، معتزلیان به نحوی ادامه‌ حیات دادند و زمینی حاصل‌خیز را برای رشد یک سنتی فلسفی غنی فراهم کردند. اعتقاد معتزلیان دال بر مخلوق بودن قرآن در میان متکلمان شیعی، تقریباً اعتقادی است بلامنازع. امروز می‌بینید که اصلاح‌گران سنی به موضع شیعیان نزدیک‌تر می‌شوند و اعتقاد مخلوق بودن قرآن را می‌پذیرند. اما روحانیون ایران در استفاده از منابع فلسفی سنت شیعی برای گشودن افق‌هایی تازه به روی فهم دینی ما مردد هستند. آن‌ها قدرت‌شان را بر پایه‌ فهمی محافظه‌کارانه از دین مستحکم کرده‌اند و هراس دارند که مبادا با گشودن باب بحث درباره‌ مسایلی از قبیل ماهیت نبوت، همه چیزشان از دست برود.  پیامدهای دیدگاه‌های شما برای مسلمانان معاصر و نحوه‌ی استفاده‌ آن‌ها از قرآن به منزله‌ی یک راهنمای اخلاقی چیست؟ تلقی بشری از قرآن تفاوت نهادن میان جنبه‌های ذاتی و عرضی قرآن را میسر می‌کند. بعضی از جنبه‌های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته‌اند و امروز دیگر موضوعیت ندارند. همین امر، به عنوان مثال، درباره‌ی مجازات‌های بدنی که در قرآن مقرر شده‌اند، صادق است. اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر زندگی می‌کرد، این مجازات‌ها احتمالاً بخشی از پیام او نمی‌بودند. وظیفه‌ مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند. این کار درست مانند ترجمه‌ی یک ضرب‌المثل از یک زبان به زبان دیگری است. ضرب‌المثل را تحت‌اللفظی ترجمه نمی‌کنید. ضرب‌المثل دیگری پیدا می‌کنید که همان روح و معنا را داشته باشد، همان مضمون را داشته باشد، ولی شاید همان الفاظ را نداشته باشد. در عربی می‌گویند که فلانی خرما به بصره برده است. اگر قرار باشد این را به انگلیسی ترجمه کنید، می‌گویید فلانی زغال‌سنگ به نیوکاسل برده است. درک تاریخی و بشری از قرآن به ما اجازه‌ی این کار را می‌دهد. اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ای لاینحل می‌شوید. ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر