قرار شبانه ... شب نوشت های ...من و شما

نشنو از نی ...بشنو از من...من حکایت میکنم. روزي بيايد و آن روز دور نباشد كه آدميان بدين نگاه در هم بنگرند و آنچه فرشتگان را در پيش آدم به سجود آورد را در ديده ي يكديگر ببينند و با هم مهربان شوند.آری انتطار یعنی..... نه!! گفتن به آنچه که هست.

۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه

زندگی خیلی ساده است





زندگي سه چيز است اشكي كه خشك مي شودلبخندي كه محو مي شودو يادي كه در عالم فراموشي
باقي مي ماند...








در شبي از شب ها خدا را ديدم كه در حال بازرسي پرونده ها بود يكي را
بر داشت و رو به من گفت :آدم كشتي؟ گفتم تو مرا قاتل كردي. گفت دزدي كردي؟گفتم
تو مرا محتاج كردي گفت در كوچه نيمه شب با كسي سخن گفتي؟گفتم تو مرا عاشق كردي
پس از اندكي سكوت گفت تو تنها بنده اي هستي كه حقيقت زندگي را در يافتي.


بها روزنوشت iranbaha19@yahoo.com در ۱۴:۴۱

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

‹
›
صفحهٔ اصلی
مشاهده نسخه وب

درباره من

عکس من
بها روزنوشت iranbaha19@yahoo.com
روزي بيايد و آن روز دور نباشد كه آدميان بدين نگاه در هم بنگرند و آنچه فرشتگان را در پيش آدم به سجود آورد را در ديده ي يكديگر ببينند و با هم مهربان شوند.
مشاهده نمایه کامل من
با پشتیبانی Blogger.